تقدیر من این بود که در بند تو باشم
دیوانه ی دیوانه ی لبخند تو باشم
چنگیزترین نادر من باشی و من هم
ای نادره ی شهر، سمرقند تو باشم
تو نقشه بریزی که چطور مال تو باشم
من عاشق این حیله و ترفند تو باشم
ای کاش که مانند مه صبح بهاری
پیچیده در آغوش دماوند تو باشم
انگشت نمایی و جنون و غم و... کم بود؟!
دیگر چه کنم تا که خوشایند تو باشم؟!
"کمال الدین علاءالدینی شورمستی"
دیگر اشعار :
نویسنده :